صراحت و بکر بودن هنر مستندسازی، در حال حاضر او را مجذوب خود کرده؛ گرچه کارش را با ساخت فیلم داستانی آغاز کرده است. علاقه اش به هنر، او را واداشته که در هجدهسالگی برای واقعیت بخشیدن به رویاهایش، قلک سفالیِ بهیادگارمانده از دوران نوجوانی را بشکند، دوربین به دست بگیرد و با همان پولهای خرد، پاسخ پرسشهای ذهنیاش را به سناریو و سپس فیلم داستانی، تبدیل کند.
ماحصل تجربههای گوناگون هنرمند سیونُهساله محله خاتمالانبیا (ص) را پس از دو دهه فعالیت، میتوان در کارنامه هنریاش دید؛ کارنامهای که تصویربرداری، تولید فیلم داستانی و مستند و کلیپ و تدریس دورههای آموزشی را شامل میشود. کارگردانی و تصویربرداری مستند سیوششقسمتی «دشت بهشت» که هر هفته از شبکه تلویزیونی خراسان رضوی پخش میشد، اثر این هنرمند است.
این هنرمند محله خاتمالانبیا (ص) که به مکان زندگیاش عِرق و علاقه خاصی دارد، آثاری را مختص محلهاش نیز تولید کرده که تاییدی دیگر بر مردمی بودن هنر اوست.
وقتی که فیلم میسازد، احساس تولد دوباره میکند؛ حسی که حاضر نیست آن را با هیچچیز دیگری در دنیا عوض کند. از نظر او بهترین ابزار برای یافتن پاسخ پرسشهایش، ساخت فیلم داستانی و مستند است.
اینها را سیدحسن ایزانلو در توصیف هنری میگوید که به آن عشق میورزد و درباره فرایند تولید آثارش، روش خاص خود را توضیح میدهد؛ «همهچیز برای من از پرسش آغاز میشود. چه آن وقت که نوجوان بودم و چه الان که در آستانه چهلسالگی هستم، همیشه در ابتدا یک پرسش به ذهنم میرسد و پاسخ آن، محتوای آثارم را تشکیل میدهد. بعد هم که طرح اولیه را روی کاغذ به اجرا درمیآورم، بیدرنگ کار ساخت را شروع میکنم.»
این فیلمساز سیونُهساله که ساکن محله خاتمالانبیاست، برای پاسخ دادن به این سوال که چگونه فیلمسازی را آغاز کرده، کودکی و نوجوانیاش را مرور میکند؛ «وقتی کلاس سوم دبستان بودم، بههمراه خانواده از زادگاهم «رویین»، بخشی در نزدیکی شهرستان اسفراین، به محله خاتمالانبیا (ص) آمدم.
از همان زمان، به فیلم و سریال علاقه خاصی داشتم و بازی خانم افسانه بایگان را میپسندیدم. برای اینکه به هنر محبوبم دست پیدا کنم، در برنامههای گروهی مدرسه مثل سرود و تئاتر شرکت میکردم. گروه تئاتر دانشآموزی ما در مدرسه و ناحیه، همیشه حرف اول را میزد و گاهی به دعوت مدارس منطقه تبادکان، به آنجا میرفتیم و برایشان تئاتر اجرا میکردیم.
در چهارده سالگی تئاتر را بهصورت جدیتر در سالن نمایش هلالاحمر دنبال کردم و در هفدهسالگی نیز، در مرکز آفرینشهای نمایشی با سعید تشکری، از پیشکسوتان تئاتر، آشنا شدم. «رابینهود»، «کالسکه زرین» و «صفحه شطرنج» عنوان تئاترهایی بود که در آن زمان بازی کردم و اولین تجربههای هنریام محسوب میشود. واکنش تماشاچیان و اجرای روی صحنه، برایم جذابیت خاصی داشت.»
مسیرش را پیدا کرده بوده که در هجدهسالگی، با راهاندازی انجمن سینمای جوان، دنیای جدیدی پیش رویش باز میشود؛ «بیش از ۲۰ سال پیش که انجمن سینمای جوان تازه پایهریزی شده بود، به این نتیجه رسیدم که بهصورت علمی، زیروبم کار فیلمسازی را یاد بگیرم؛ به همین علت در دوره یکساله فیلمسازی، ثبتنام کردم.
این پلی بود که مرا از دنیای بازیگری به سمت فیلمسازی و کارگردانی سوق داد؛ دنیایی که بهنظر من، شیرینتر از بازیگری بود.»
علت این همه اشتیاق برای فیلمسازی و کنار گذاشتن بازیگری هم از زبان ایزانلو شنیدنی است؛ «نجات آدمها در راستی است و من این راستی و صراحت و پاکی و شرافت را، بیش از همه در دنیای مستند دیدم و جذب آن شدم. این هنر از دید من، عریانترینِ هنرهاست که هیچ پیرایهای نمیتوانیم به آن ببندیم.»
او همزمان که دورههای کارگردانی و فیلمسازی را میگذرانده، مطالعه ادبیات هم جزو سرگرمیهایش میشود. گاهی هم داستان کوتاه مینوشته تا از قافله هنر نویسندگی که به آن نیز علاقه داشته است، عقب نماند؛ «ادبیات به فیلمساز و هرکسی که کار هنری انجام میدهد، در اجرای هنرش، کمک میکند.
من هم تا میتوانستم، اوقاتم را با مطالعه کتابهای ادبی پر میکردم و داستانهای کوتاه و بلند میخواندم. دوره آموزشی یکسالهام که در انجمن سینمای جوان تمام شد، خیلی دلم میخواست فیلم بسازم، اما پول و امکانات نداشتم، بنابراین قلکی را که از دوران نوجوانی داشتم، شکستم. از انجمن هم دوربین گرفتم و فیلم کوتاه داستانی یازدهدقیقهای «شقایق» را که درباره تولد تا مرگ بود، نوشتم و بعد هم آن را ساختم.»
دو سال پیش بوده که معتمدان محله خاتمالانبیا (ص)، بهسراغ این هنرمند میروند تا از او بخواهند که هنرش را صرف محلهاش کند. همین میشود که دوربینش، اینبار سکانسهایی از محله را میسازد. مستندی درباره شهدا تولید میشود و در یادواره شهدای محله که در مسجد خاتمالانبیا (ص) برگزار میشود، پخش میشود.
خودش در اینباره میگوید: «سوژه اصلی این اثر، دیدار مقام معظم رهبری با خانوادههای سه شهید محله بود که قبلا صورت گرفته بود. ما بهسراغ خانواده این سه شهید رفتیم و من از خاطرات دیدار آنان با مقام معظم رهبری، مستندی بیستوسهدقیقهای ساختم که اهالی محل، خیلی از آن استقبال کردند.»
خوب دیدن است که خوب نوشتن و خوب پرداختن را به دنبال دارد. درواقع همه قصهها از دل همین محلهها بیرون میآید؛ عادتی که هنرمند محله خاتمالانبیا (ص) هم داشته است. یکی از عادتهای او در شروع کارش، قدم زدن در کوچهپسکوچههایی بوده است که شاید خیلی از ما بهراحتی و بدون توجه از کنارشان میگذریم.
او در خیابانها راه میافتاده و از آدمها و رفتارهای بهنجار یا نابهنجارشان ایده میگرفته، بعد ایدهها را یادداشت میکرده است تا روزی از آنها استفاده کند؛ «بهخاطر بضاعت کم مالی، گاهی مسیر هلالاحمر تا خانه را پیاده طی میکردم.
یکبار کنار بزرگراه قائم (عج)، آنقدر تهسیگار دیدم که به من تلنگری زد و از خودم پرسیدم این همه تهسیگار چه بلایی بر سر ریههای ما و هوای شهر میآورد؟ به خانه که رسیدم، سناریوی آن را نوشتم؛ دوچرخهسواری که همه این تهسیگارها را جمع میکند و با چوبپنبههای تهسیگار، وسایل مفیدی درست میکند. نام این مستند چهار دقیقهای را هم که از زمان ایده تا ساخت آن یک هفته زمان برد، «مردی که سایه نداشت» گذاشتم.»
مضامین اجتماعی، تنها دغدغه این هنرمند مردمی نیست؛ او به موضوعهای اخلاقی و دفاع مقدس نیز علاقه خاصی دارد و بعضی کارهایش، در این زمینه در جشنوارههای داخلی موردتوجه قرار گرفته است. نکته تاملبرانگیز این است که در حوزه دفاع مقدس، بهتعبیر اصحاب هنر، سفارشی کار نکرده، بلکه خواسته است به این انسانهای فداکار ادای دین کند؛ «یک روز همراه یکی از رفقا به دیدن یک جانباز شیمیایی رفتم. دختربچه آن جانباز داشت با عروسکش بازی میکرد.
کپسول اکسیژن تمام شده بود و دخترک متوجه حال بد پدرش شد. همانجا این جرقه به ذهنم زد که اگر کسی نباشد و این دختربچه با پدرش در این وضعیت تنها بماند، چه میشود؟ «همپای مرگ»، فیلم کوتاه داستانی چهاردقیقهای بود که این گونه شکل گرفت و در جشنواره جوانههای مقاومت سال نیز تقدیر شد.»
قضیه از یک عکس واقعی شروع میشود؛ عکسی که در جنگ نابرابر و تحمیلی، نشاندهنده سربازی باصلابت است و به نمادی از پایمردی و ایثار تبدیل میشود. این عکس برای او تلنگری میشود تا به یک قصه مستند هجدهدقیقهای تبدیل شود؛ مستندی که حاصل یک سال کار تحقیقاتی اوست؛ «آنهایی که همسنوسال من هستند، این عکس را خوب به یاد دارند؛ سربازی که در جبهه به دوردستها خیره شده و باصلابت ایستاده است.
ناگهان این پرسش برایم پیش آمد که سرباز داخل عکس کیست و بهتر است او را پیدا کنم. یک سال کار تحقیقاتی انجام دادم. سه نفر با این مشخصات پیدا شدند. یکی در تهران، دیگری در خوزستان و یکی هم در حاشیه شهر مشهد که بنا به شواهد و قرائن، مشخص شد فردی که در مشهد بوده، همان سرباز داخل عکس است. مستند این کار به نام «منور خاموش»، توانست عنوان بهترین فیلم را در بخش ایثار و شهادت جشنواره هشت از آن خود کند.»
ایزانلو برای اینکه بتواند امرارمعاش کند و فیلمهای دیگری بسازد، به خطاطی روی میآورد؛ «ساخت یک اثر هنری، آن هم فیلم و مستند، ولو کوتاه، خرج دارد. هنرمندان هم که معمولا بیپول هستند.
در حین مستندسازی، پیش استاد مهدیزاده، خط نستعلیق را فراگرفتم و همزمان با فیلمسازی، در یک کارگاه تابلونویسی مشغول کار شدم. الان هم گاهی از برنامههای فرهنگی و مناسبتی که سازمانها و نهادهای مختلف برگزار میکنند، کلیپ میسازم و با همین کارهای متفرقه، امرارمعاش میکنم.»
اولین بیننده آثار او، اعضای خانوادهاش هستند و محل کاری بیرون از خانه ندارد؛ «خانهام، همان کارگاه تدوینم است و وقتی کار تمام میشود، اولین افرادی که آن را میبینند و نقد میکنند، دختر و پسر و همسرم هستند. یکبار هم وقتی دخترم پنجساله بود، در فیلمی با مضمون دفاع مقدس به نام «با او» نقش دختر شهید را بازی کرد.»
این کارگردان مردمی، درکنار عرق و علاقه فراوانش به محله خاتمالانبیا (ص)، پیشنهادهایی هم به مسئولان میدهد؛ «یک هنرمند میتواند در ارتقای سطح فرهنگ و آگاهی، در محل زندگیاش مؤثر باشد. در همین راستا من بارها به معتمدان محله یا در جلسات شورای اجتماعی محله به نمایندگان پیشنهاد دادهام امکانی فراهم کنند تا هنرم را به جوانهای محلهام، یاد بدهم یا دستکم کار با نرمافزار فتوشاپ را به آنها فرابدهم تا جوانها از این راه ممر درآمدی داشته باشند. برگزاری جشنواره فیلم محله، پیشنهاد دیگر من است که میتواند تأثیر خوبی در شناساندن مکانهای مهم محله به اهالی بگذارد.»
وی انتقادی نیز به فضای محلهاش دارد؛ «محله خاتمالانبیا (ص) را دوست دارم، اما با وجود دارا بودن استعدادهای خوب، مثل برخی محلههای دیگر، پویا و شاد نیست. میتوان با برگزاری برنامههای شاد محلی و هنرمندانه و حتی دعوت از هنرمندان به بهانههای مختلف، همبستگی و شور و نشاط محلی بیشتری ایجاد کرد. جای این دورهمیها در محلهمان واقعا خالی است.»
«فیلمساز اگر بخواهد در حوزه اجتماعی کار کند، باید ارتباط نزدیکی با مردم کوچه و خیابان داشته باشد. او بیتردید اثر این تلاش را در خروجی کارش خواهد دید.» ایزانلو این را میگوید و میافزاید: «من هم سعی کردهام ارتباط تنگاتنگی با اهالی محله داشته باشم و در دوتا از مراسم سالانه، سعی میکنم بیشتر از همیشه موثر باشم؛ یکی در مراسم شام غریبان محرم و دیگری در شب نیمهشعبان که کیفیت برنامه محله ما بهحدی است که حتی از محلههای دیگر به اینجا میآیند.
من هم درکنار دیگر اهالی، تلاش میکنم و کارگردانی و نصب پروژکتور در ابعاد بزرگ را با کمک آنان اجرا میکنم؛ بهطوریکه ۳ هزار نفر، بهطور زنده، برنامه را روی این پرده بزرگ میبینند. اگر سرمایهای فراهم شود، از این برنامه های مستند هم میسازم.»
* این گزارش چهارشنبه، ۶ بهمن ۹۵ در شماره ۲۲۹ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.